ماهی نارنجی

  • ۰
  • ۰

    |من تنها نیستم.آوازی که مدام تنهایی را در گوشهایم می نوازد ،تو می دانی از کجا می آید؟هنوز هم عصر ها روی صندلی چوبی ای که کنار پنجره گذاشته بودی مینشینم.پنجره به عمد باز است.اما...اما من آن را بسته بودم.ببین ، گلدان هنوز روی زمین است! آنجا،کمی کنار حوض را نگاه کن.گلدان شکسته ... گل هایش هم خوابیده اند و با صدای پای تو از خواب بیدار می شوند.من ترمه های قرمز روی گلدان را خیلی دوست داشتم.و تو...تو این را می دانستی.نگاه کن...خون آن ها همه جا ریخته...روی ماهی های توی حوض...روی گل های توی باغچه...آه!گلهای توی باغچه!پاییز کی رسید!؟تو آن ها را خیلی دوست داشتی.

ببین...ماهی ها آنقدر به در زل زده اند خشکشان زده...بیچاره ها مثل من،"تمام شب را خیره به در بودند"*.آن ها هم مثل من خانه تکانی را فراموش کرده اند.این را از آبی که زرد شده می توان فهمید.من و ماهی های رنگ پریده و باغچه و ترمه های روی گلدان منتظرت هستیم.آخرین قرمز هرگز نمیمیرد/...


  • ۹۵/۰۷/۳۰
  • سیدرضا حاصلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی